سرشو یه وری کج کرد و چشماشو ریز کرد و با لحنی پر از خواهش گفت: عمههههه؟!.
گفتم: جانم؟!
دستشو زد رو میز اتو و گفت: ایجا!
گفتم: میخوای اونجا بشینی؟ بذارمت رو میز؟
گفت: نه!.
دستشو زد رو میز و گفت: ایجا بآب. (اینجا بخواب)
با چشای گرد گفتم: رو میز اتو بخوابم؟!
با خوشحالی سرشو ت که: آره!
پرسیدم: برای چی خب؟
اتو رو به سختی عقب جلو کرد و با لبخند گفت: اتوت کنم!
.
درباره این سایت