دم در تو ماشین منتظرم بودن.
خواستم سوار شم که دیدم جوجه داره با ایما اشاره  یه چیزی میگه. در عقبو باز کردم و گفتم: جونم عمه؟!. گفت: عمه بشین پیش من!
مادرش از پشت فرمون گفت: برات جا باز کرده و همه وسایلو جمع کرده یه گوشه. بشین عقب. راحت باش.
.
نزدیک شیرینی فروشی گفت: عمه منم میام باهات. میخوام با هم کیک "انتخاب" کنیم.
شلوغ بود و چند تا مغازه جلوتر وایسادیم که یهو جوجه با ذوق جیغ کشید: ام سگای نگهباااااان!
با عجله از رو صندلیش پرید پایین و هی گفت: دیدم! دیدم!
رفتیم تو پیاده رو و جوجه با سرعت دوید سمت مغازه لوازم تولد فروشی و از رو استندش شمع یه سگ کارتونی رو برداشت و اسمشم بهم گفت. حساب کردم و در حالی که جوجه داشت بلند بلند و با ریتم میخوند: ااام ه سگای نگهبان! اااام ه سگای نگهبان!. رفتیم سمت شیرینی فروشی.
.
چشمم دنبال یه کیک گرد با یه تزیین گل گلی بود که دیدم گوشه مانتومو میکشه: عمه! عمه! کیک کارتون ماشیناااااا!. - و اسم ماشینه رو هم بهم گفت. -
گفتم: قشنگه عمه! آره!. گفت: پس میخری؟!. 
کیک فوندانت بود و قیمتش خیلی گرون تر.
- به نظرم این یکی کیک گرده مناسب تره.
- نه عمه! من "فکر میکنم" همین ماشینه "مناسب" باشه. "هوم؟! موافقی؟!"
- نه عزیزم. این کیک خامه ایه خوشمزه تره!
- عمه! به "نظر" من، الان این کیک ماشینه رو بگیریم، اگه خوردیم و خوشمزه نبود، اون وقت میایم اون یکی رو میگیریم! باشه؟!.


رسما داشت باهام بحث میکرد!
تیر آخرو رها کردم: ببین عمه، اون کیک ماشینه پسرونه ست. مامانی دختره. باید براش کیک دخترونه بگیریم!. مثلا اینو ببین، گل داره با پروانه های طلایی؟!. ببین چقدر قشنگه؟!
اخماشو کرد تو هم و با عصبانیت گفت: نخیرم! امروز تولد منه!!!
دیگه نمیدونستم چی بگم.
به آقاهه گفتم لطفا اون کیک ماشین رو بدین.
جوجه پرید هوا و گفت: آچ خون!
آقاهه یه چشمک به من زد و بعد گفت: آخ آخ! اون مال مشتریه! اونو فروختیم.
جوجه وارفت و با قیافه ای که هر آن ممکن بود بزنه زیر گریه گفت: عمه آقاهه چی میگه؟! ینی چی؟!
- عمه آقا داره باهات شوخی میکنه.
جوجه یهو خودشو جمع و جور کرد و گفت: "آقا خیلی خنده دار بود! مرسی!"
بعد با کیک و جوجه ای که در پوست خودش نمیگنجید سوار ماشین شدیم و من در جواب مامان جوجه که پرسید: کیک چه شکلی گرفتین؟!. گفتم: نمیگیم!. باید تا شب صبر کنی. این یه رازه بین ما دوتا.
و رو به جوجه گفتم: مگه نه؟!. اونم سر ت داد و سعی کرد همراهیم کنه، ولی سر خیابون نرسیده بهم گفت: عمه! تو "سرت تو گوشیت باشه یه دقه!" "حواست نباشه".
و تندی به مامانش گفت: مامان! مامان! کیک کارتون ماشیناست! با ام سگای نگهبان!
بعد نفس راحتی کشید و با خنده نگام کرد!
.
یه ربع بعد، کمی که آروم شد بهم گفت: آخ عمه! باید دو تا کیک میگرفتیم.
پرسیدم: چرا؟.
گفت آخه: تولد مامانی هم هست!.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها