نصف مقوای لوله ای وسط فویل آلومینیومی که تموم شده رو، کرده بود تو لباسش و باقیش از تو یقه ش زده بود بیرون.
پایین تی شرتش از زیر ژاکت جذبش افتاده بود رو شلوار راحتی گشادش.
و در حالی که گوشاش از کلاه مونده بود بیرون،
با اخم و کلی افکت صوتی و تصویری گفت: من لاکپشت نینجاااام!.

دوتا دستمو گذاشتم رو صورتم و رومو کردم به دیوار که خنده مو نبینه. داشتم کبود میشدم.

داداشم بهش گفت: بابا تو الان بیشتر شبیه یه چوپونی تا یه نینجا.
در جا گفت: من به چوپون نینجااااام!
و لوله رو، یعنی شمشیرو، کشید و چند تا ضربه بهمون زد و رفت خونه شون.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها